روزگار من



امروز دومین جلسه مشاوره بود. اونقدر آشفته بود ذهنم و آشفته گفتم که مشاور بنده خدا هم گیج شد. من مشکلاتم رو متوجه شدام از کجا ناشی شده.راهکار میخوام ولی روان درمانگرم همچنان دنبال ریشه است. نمیدونم چند جلسه باید برم فقط میدونم ممکنه از عهده هزینه هاش بر نیام:/

 

پ.ن:

1-شیطونه میگه بجای صحبت پیش مشاور همینجا افکارم رو بنویسم بلکم راه چاره رو یافتم!

2- کنکور ارشد دو ماه عقب افتاد :)


آخرین روز کاری امسال با بازدید از مزرعه گندم و نخلستان روستای مظفریه گذشت. سنبله های گندم سفره هفت سین رو از کشاورز گرفتم.

بعد از ظهر از ساعت 5 با طاها زدیم بیرون. عاشق اوتوبوسه کلی سر ایستگاه ایستادیم ولی اتوبوس نیومد آخرش با تاکسی های خط رفتیم. اول گلفروشی برای تعویض گلدونها بعد پیاده برگشتیم. پیشنهاد طاها بود قبلا این مسیر رو رفته بودیم. سر راه یه آب انار فروشی بود سفارش بستنی انار دادیم.بعد اون دستشویش گرفت رفتیم طبقه بالای یه رستوران کارش رو انجام داد. اومدیم پایین دنبال صدف گشتیم. بساط ماهی فروشها و سبزه فروشها پهن بود بلاخره صدف ها رو پیدا کردیم. از همون دیگه سنجد و سماق و مبارک هم خریدیم. بهانه پهن کردن سفره امسال طاها بود. مامانی که دلش یجوری بود واسه سفره. بعد اون دیگه در به در سک سک بودیم . بعد هم خوردیم به نرگس رو دوتا شیرینی انداختیم تو پاچه اش و اومدیم فیلم ازکلوپ گرفتیم. تهش هم رسیدیم به اتوبوس و ساعت نه برگشتیم

پ.ن: تاریخ رو دستکاری کردم این رو 14 فروردین نوشتم


کتاب سه شنبه ها با موری رو تموم کردم. همه رو توی مسیر رفت و برگشت به کار خوندم. به اون اندازه ای که ازش تعریف میشد نبود. کتابی نبود که من رو بخواد ت بده. البته یه سری نکات رو یاداوری کرد. مثل اینکه نه تنها بقیه رو بلکه خودم رو هم باید ببخشم. اینکه مراقب باشم فرهنگ خودم رو داشته باشم و اینکه موقع مکالمه همه توجه ام رو به طرف مقابل بدم و اینکه مرگ یه پدیده کاملا طبیعی هستش مثل تولد. کتاب بعدی که تو راه باید بخونم  کتاب قصه های صمد بهرنگی ه

 

 


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

گوشه سبز خانه عنکبوتی من کانکس پرورش مرغ محلي panasonictell ولايت تولید کننده سیستم های روشنایی ال ای دی الکتروپمپ، الکتروموتور و الکتروگیربکس صنعت آریا